دلنوشته اربعین
بسم رب الحسین
کربلا شد و دل ما در سفر کرب و بلاست
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست…
دلم برای اربعین حسینی تنگ شده بود.
یک سال تمام با روضه ها دلم را آماده کرده بودم برا اربعین.
لحظه ای که اعلام شد اربعین سال ۹۹تعطیل گردید.
انگار پتکی آهنین بر سرم کوبیده شد! روی زمین نشستم، اصلا باورم نمی شد که امسال نمیتوانیم در مشایه شرکت کنیم،
تلویزیون کلیپ های اربعین سال های قبل را نشان میداد، چشمانم را بستم و با پای دل میان جمعیت هم قدم با مردم عمود به عمود با پاهای تاول زده و به یاد چشمان گریان دخت سه ساله آقا همراه شدم.
صدای گریه های نوزادی شیر خواره که مادرش هراسان بود کودکش را چطوری آرام کند دل ها را سمت طفل شش ماهه رباب میبرد، عَلَمی از دور که به شکل زیبایی هم نوا با مداحی عراقی در حال چرخیدن بود تا کاروان دور علم جمع بشوند و کسی بیم دور شدن از گروهش در دلش را نداشته باشد. دلم شکست به یاد علم علمدار کربلا.
آه کاش هیچ علمی بر زمین نیفتد نکند اهل حرم باز دلنگران شوند …
آن طرف تر، کودک خوش روی عراقی با مشک کوچکش به یاد تشنگان کربلا با خواهش و تمنا از زوار میخواست که از دستش آب بنوشند، و چند قدم جلوتر جوانانی را دیدم که ساده و بی ریا و خالصانه خم میشدند و کفش های زوار را با تمنا واکس میزدند! می گفتند نذر دارند قسم میدادند به امام حسین(ع) که بگذاریم نذرشان را به جا بیاورند…
بودند کسانی چیزی برای نذر کردن نداشتد، اما نذر کرده بودند برای زائرین در مقابل آفتاب سایه باشند…
به عشایر ها رسیدیم اگر از مهمان نوازی هایشان نگویم کم لطفی کرده ام،
میگفتند شب را باید در خانه ی ما استراحت کنید ما گاهی از حرفهایشان چیزی نمیفهمیدیم هاج و واج نگاه که میکردیم بچه هایشان را به سمت ما میآوردند و بچه هایش با دست های کوچکشان چادر و یا دست های ما می کشیدن و ما را به سمت خیمه ها هدایت میکردند.
اما طعم چایی تلخ عراقی ها، خاطره ای فراموش نشدنی است که خستگی های راه را از تنت ب در می کند.
بهشت را در عمود ۱۴۵۲ یافتم
انگار نه انگار چند روز پیاده راه رفته ایم،
خبری از خستگی نیست دیگر
بهشت خدا بر روی زمین را که میبینی جانی دوباره میگیری. دست ادب بر روی سینه میگذارم اما نمیدانم به کدامین طرف سلام دهم
صدایم می زنند به خودم آمدم، چشمانم خیس اشک است با مرور خاطرات اربعین،
اینک بعد از چهل روز، حزن و اندوه داغ دلمان تازه تر شده،
یاد آوری اسارت کاروان و کشیدن معجر و زدن تازیانه وسر بر روی نیزه و …
امان از دل زینب
امان
چه کنم اربعین است و راهی جز در خانه ماندن ندارم
هق هق دیگر امانم نمیدهد
چه کنم با غم اربعینی که برای ایرانی ها تعطیل شد…
حسین بیشتر از آب، تشنه ی لبیک بود.
با خودم عهد می کنم، لیبک به حسین زمانم بگویم و بیعت م را با ولایت فقیه تجدید می کنم.